
زمانی که فرد در مسیر زندگی، شغلش را از دست میدهد، احتمالا در برابر موجی از احساسات ناخوشایند قرار میگیرد. اگر شغل خود را ترک کردهاید و این روزها حس خوبی به آینده ندارید، از آنجا که افسردگی پس از قطع فعالیت کاری امری رایج محسوب میشود، متن پیش رو به شش بخش تقسیم شده است. به این ترتیب، گامبهگام با موضوعاتی آشنا میشوید که کمک میکنند کنار آمدن با فشارهای بزرگ ناشی از بیکاری، آسانتر شود. لحن این مقاله، ساده و صمیمی در نظر گرفته شده تا افراد مختلف، امکان درک نکتهها را داشته باشند.
بیکاری و سلامت روان
الف) چرا بیکاری بر ذهن و روان اثر میگذارد؟
بیکاری، موضوعی محدود به جنبه مالی نیست و موارد دیگری هم آن را غیرقابلتحمل میسازد. بسیاری از افراد، در شغل خود احساس هویت میکنند و خود را متعلق به جمعی زنده و فعال میدانند. هنگامی که منبع کسب درآمد و فعالیت روزمره از دست میرود، این حس هویت هم به خطر میافتد. برهمین اساس، افرادی که شغل خود را کنار میگذارند یا اخراج میشوند، ممکن است خود را در خلاء عاطفی و فکری حس کنند. از جنبه روانشناسی هم کاملا طبیعی است که فرد در فکر آینده دچار نگرانی شود.
ب) جنبه روانشناختیِ از دست دادن کار
-
ابهام و نبود چشمانداز: نخستین عامل تشدید کننده مشکلات روانی پس از بیکار شدن، نداشتن دید روشن از روزهای آتی است. فرد ممکن است صبحها از خواب برخیزد اما نداند باقی روز را دقیقا چگونه سپری کند. همین بلاتکلیفی، فضای ذهن را آشفته میسازد و زمینهساز استرس میشود.
-
احساس ناکارآمدی: گاهی فرد شغلش را تنها برای کسب پول نمیخواست؛ بلکه احساس پشتکار و مفید بودن هم در او قدرت ایجاد میکرد. بیکاری میتواند این احساس مفید بودن را کمرنگ کند و عزتنفس را کاهش دهد.
-
میل به گوشهگیری اجتماعی: برخی در پی تغییر شرایط کاری، ترجیح میدهند کمتر در جمع ظاهر شوند. این افراد ابراز میکنند که دل خوشی برای رفتوآمد ندارند یا حس میکنند در جمع دوستان یا اقوام، نسبت به گذشته کماهمیتتر شدهاند. چنین افکاری گاهی شدت مییابد و به افسردگی جدی منجر میشود.
پ) اثر جهانیشدن و شرایط جدید بر این ماجرا
سالهای اخیر، بسیاری از کسبوکارها تحتتأثیر عوامل مختلف، از جمله پاندمیها یا تحولات اقتصادی دچار بیثباتی شدهاند. این ناپایداری شغلی، استرس زیادی را تحمیل میکند. ممکن است کارفرما تصمیم به تعدیل نیرو بگیرد یا پروژههای پیشین ناگهان تعطیل شوند. شخصی که بهطور ناگهانی از کار کنار گذاشته میشود، اغلب فرصتی برای سازگاری مرحلهای ندارد و یکدفعه خود را در موقعیت آزاردهنده میبیند.
ت) بیکاریِ طولانی و پیامدهای عمیقتر
اگر فرد نتواند پس از مدتی، راهکاری برای اشتغال جدید پیدا کند، فشار اقتصادی و روانی به اوج میرسد. بدهیها روی هم تلنبار میشوند یا فرد مجبور است از پسانداز شخصی و حمایت خانواده وام بگیرد. این وضعیت میتواند به روحیه لطمه بزند و گاهی فرد را دلسردتر کند. در نتیجه، حتی فعالیتهایی که روزگاری لذتبخش بودند، بیرنگ و بینشاط جلوه میکنند.
ث) اهمیت پرداختن به سلامت روان در دوران بیکاری
امنیت شغلی، خوشایند و دلگرمکننده است؛ اما در دوران بیکاری هم باید به سلامت ذهن و روان توجه کرد. اگرچه ممکن است روزهایی از خستگی روحی لبریز باشیم، اما فراموش نشود که توجه به نیازهای روانشناختی، اجازه میدهد سریعتر بازسازی صورت گیرد. تقویت امید و اتکا به تواناییهای درونی، یا پیداکردن ایدههای شغلی تازه میتواند اوضاع را کمی بهتر کند.
ج) مسئولیت فرد و جامعه در قبال وضعیت پیچیده بیکاری
هر فرد به نوبه خود میتواند برای بهبود بدن و روح، برنامهای بریزد. البته محیط هم تاثیرگذار است. اگر حمایتی دریافت نشود و ساختارهای بیرونی هم شرایط را دشوار کنند، فرد درماندهتر میشود. ولی آنچه اهمیت دارد توجه به نقاط قوت شخصی، برنامهریزی و پیگیری فرصتهای بالقوه است. هرچند انتظارها و موانع بیرونی را نباید نادیده گرفت، اما آگاهی نسبت به اینکه «احساسات منفی بعد از بیکاری طبیعی است و میتوان از پس آن برآمد»، به همراه استراتژیهای عملی، کلید تغییر اوضاع خواهد بود.
چگونه بفهمیم بعد از بیکاری دچار افسردگی شدهایم؟
الف) تفاوت غم موقت با افسردگی واقعی
-
غم طبیعی یا افسردگی بالینی؟ بسیاری از افراد، چند روزی حس غم و عصبانیت دارند. این مرحله بخشی از روند عادی سوگ است که پس از از دست دادن موضوع مهمی بهوجود میآید. ولی اگر این کسالت خلقی ادامهدار شود و فرد را از فعالیتهای عادی باز بدارد، باید به افسردگی فکر کرد.
-
نشانههای رفتاری و فکری: افسردگی فقط شامل ناراحتی یا اشکریختن ساده نیست. کمخوابی یا پُرخوابی شدید، تحول در اشتها (حالتی که منجر به کاهش یا افزایش یکباره وزن شود)، احساس بیارزشبودن و پرهیز از قرارهای اجتماعی هم زنگ خطری محسوب میشود. همچنین کند شدن ذهن و ناتوانی از تصمیمگیری روزمره، از علائمی است که نباید بیاهمیت تلقی کرد.
ب) سرنخهایی از ابتلا به افسردگی
-
بیعلاقگی به سرگرمیهای پیشین: فردی که زمانی از گردش در طبیعت یا کتابخوانی لذت میبرده، اکنون هیچ حس مثبتی هنگام انجام همان کارها نداشته باشد.
-
احساس درماندگی یا اندوهی که رها نمیکند: گاهی این اندوه مثل سایه دنبال شخص است و مانع بوجود آمدن نشاط میشود.
-
افکار تیره درباره آینده: تمرکز فرد روی اینکه فرصت کاری تازه پیش نخواهد آمد یا شایستگی دستیابی به درآمد مطلوب را ندارد، بهتدریج بر شدت افسردگی میافزاید.
-
تمایل به انزوا: دوریگزینی از جمع و تمایل به تنها ماندن.
-
نشانههای جسمی: خستگی مفرط، سرگیجه، مشکلات گوارشی یا سردردهای پیوسته.
پ) تشخیص بهموقع و اهمیت آن
اگر فرد بفهمد که بهجای اندوه زودگذر، دچار دوران افسردگی شده، میتواند در پیگرفتن روشهای کمکی باشد. گاهی مشاوره یا رواندرمانی در مراحل ابتدایی، میتواند از عمیقترشدن بحران جلوگیری کند. همچنین احتمال اینکه فرد رویکرد واقعبینانهای در پی گیرد و زودتر برای یافتن شغل تازه برنامهریزی نماید، بیشتر خواهد بود.
ت) خودارزیابی ساده
روش مفید برای تشخیص تقریبی افسردگی بعد از بیکاری، طرح چند پرسش از خود است:
-
چند ساعت در شبانهروز حس غم دارم؟
-
این حس برای چند هفته متوالی دوام داشته؟
-
آیا نمیتوانم به حالت عادی برگردم؟
-
آیا شبها خواب کافی ندارم یا برعکس، ساعتهای غیرعادی در خوابم؟
اگر پاسخ این پرسشها نگرانکننده باشد، مشورت با یک متخصص روانشناسی ضروری است.
ث) تفاوت اضطراب و افسردگی در بیکاری
گاهی افراد دچار اضطراب هستند و گمان میکنند افسردهاند. اضطراب ناشی از بیکاری شامل ترس از دستدادن اعتبار یا ناتوانی در پرداخت هزینهها است. اگرچه ممکن است اضطراب به افسردگی هم منجر شود، اما باید دانست که اضطراب بیشتر به ترس از آینده و اتفاقات منفی اشاره دارد. در افسردگی، علاوه بر حس ترس، انرژی فرد نیز تحلیل میرود و شور زندگی بسیار کم خواهد شد.
ج) اهمیت مشورت و تستهای روانشناسی
در جهان امروز، ابزارهایی طراحی شدهاند تا علائم احتمالی افسردگی شناسایی شوند. روانشناسان بالینی، پرسشنامههای معتبری در اختیار دارند که فرد میتواند آنها را پر کند تا میزان شدت غم و ناامیدی مشخص شود. گفتوگو با کارشناس بهداشت روان به کاهش سردرگمی کمک زیادی میکند.
درمان افسردگی بیکاری
الف) ضرورت رسیدگی تخصصی
هرچند برخی تصور میکنند افسردگی بعد از قطع درآمد، بخشی عادی از زندگی است و نیازی به یاری حرفهای نیست، اما نادیدهگرفتن آن میتواند شرایط را حادتر کند. تجربه نشان داده افرادی که از رواندرمانی یا جلسات مشاوره استفاده کردهاند، توانستهاند سریعتر حس مفید بودن را بازیابی کنند. در صورت نیاز، روانپزشک یا روانشناس دارودرمانی محدود و کنترلشده هم پیشنهاد میدهد.
ب) راهکارهای غیر دارویی
-
گفتوگوی درمانی: تکنیکهای گفتوگوی انگیزشی، به فرد کمک میکنند تا دلیل ناامیدی و خودکمبینی را شناسایی کند و از حالت انفعالی فاصله بگیرد.
-
شناختدرمانی: در این شیوه، بیمار یاد میگیرد افکار منفی خود را تشخیص دهد و آنها را بهطور منطقی به چالش بکشد. این کار، به کاهش احساسهایی مانند بیارزشی یا بدبینی مداوم کمک میکند.
-
فعالیت داوطلبانه یا مهارتی: یک روش کاربردی دیگر، تلاش برای درگیر شدن در فعالیتهایی است که پیش از این، زمان کافی برای آنها وجود نداشت. داوطلبشدن در کارهای اجتماعی و تمرکز بر علاقمندیها میتواند ذهن را از حس ناتوانی برهاند.
پ) تداخلات دارویی
در صورت تشخیص افسردگی متوسط یا شدید، روانپزشک ممکن است نسخه داروهای ضدافسردگی سبک را بنویسد. این داروها معمولا طی چند هفته تأثیر واقعی میگذارند و باید با پیگیری پزشک مصرف شوند. بسیاری از افرادی که در آغاز بیکاری دچار افت خلق میشوند، شاید نیازی به این داروها نداشته باشند؛ اما در برخی موارد، مداخله دارویی ضروری است.
ت) خودمراقبتی در خانه
-
خواب منظم: بیدار ماندن تا نیمهشب و خوابیدن طولانی تا ظهر، چرخه طبیعی بدن را برهم میزند و انرژی فرد را میگیرد. بهتر است زمان خواب، حتی در ایام بیکاری، شبیه دوران کار باشد.
-
تغذیه کافی: حذف وعدههای غذایی یا گرایش افراطی به تنقلات، سطح قند خون را بیثبات میکند و باعث تشدید حالات روانی منفی میشود. مصرف سبزیجات، میوهها و پروتئین کافی میتواند از بار خستگی ذهنی کم کند.
-
تحرک و ورزش سبک: پیادهروی سریع یا انجام سادهترین حرکات ورزشی در منزل، بدن را شادابتر میکند. حرکت منظم و کوتاه روزانه به کاهش اضطراب و پریشانی کمک میکند.
-
یادداشتنویسی: گاهی ثبت احساسهای روزانه در یک دفترچه، راهی است برای خالیکردن ذهن. همچنین به فرد کمک میکند رؤیاها، اهداف یا افکارش درباره آینده را مکتوب داشته باشد و روند بهبود را دریابد.
ث) گروههای پشتیبان و همیاری
در بسیاری از شهرها یا حتی آنلاین، گروههای حمایتی وجود دارند که افراد دارای مشکل مشترک در خود گردهم میآیند. افراد بیکار که درگیر حس افسردگی شدهاند، ممکن است در چنین جمعی متوجه شوند که تنها نیستند و دیگران هم موضوع مشابهی را پشت سر میگذارند. این همدلی و تعامل، به کاستهشدن از فشار روانی کمک میکند و زمینه ایدهگیری برای پیدا کردن راهحل را مهیا میسازد.
ج) پیگیری درمان تا انتها
برخی افراد وقتی احساس میکنند اندکی حالشان بهتر شده، درمان را رها میکنند. این کار گاهی باعث بازگشت افسردگی و حتی شدت بیشتر آن خواهد شد. استمرار در جلسات مشاوره و عمل به توصیههای روانشناس، ضروری است. آمادگی برای نوشتن رزومه جدید یا افزایش مهارتهای حرفهای هم میتواند جزئی از روند درمان محسوب شود، زیرا امید به شروع کاری تازه را تقویت میکند.
بیکاری و افسردگی در مردان و زنان
الف) نگاه کلی به تفاوتهای جنسیتی
هنگامی که موضوع قطع معاش وسط میآید، بسیاری تصور میکنند اختلاف چشمگیری میان زنان و مردان دیده نمیشود. اما بررسیها نشان میدهد که گاهی مردان فشار روانی بیشتری احساس میکنند، چون به خاطر انتظارات سنتی، خود را تامینکننده اقتصاد خانواده میدانند. از سوی دیگر، زنانی که مسئولیتهای چندگانه (مانند خانهداری، تربیت فرزندان و مراقبت از سالمندان) برعهده دارند، ممکن است پس از بیکار شدن از یک کار رسمی یا پروژه بیرونی، احساس سردرگمی کنند و حتی از آینده بترسند.
ب) فشار بر مردان
-
هویت مالی: فرضیه رایج این است که مرد باید بار اقتصاد خانواده را بر دوش بکشد. وقتی شغل خود را از دست میدهد، علاوه بر رنج بیکاری، شاید احساس کند جایگاه او در خانواده تضعیف شده است.
-
شرم از ابراز مشکلات: در برخی فرهنگها، مردان کمتر مایلاند درباره پریشانی، اندوه یا افسردگی صحبت کنند. این انکار درونی، مسائل را پیچیده کرده و موجب انباشتهشدن هیجانات منفی میشود.
-
نگرانی از آینده شغلی: اگر مدتی از بیکاری بگذرد، مرد حس میکند برای بازگشت به بازار کار دیر شده و ممکن است دیگر جایی نداشته باشد.
پ) فشار بر زنان
-
مسئولیت همزمان خانه و حرفه: زنی که همزمان باید از کودکان مراقبت کند و مدتی هم بیکار شده، شاید دچار چند دستگی بشود. از سویی باید خانواده را مدیریت کند و از سوی دیگر، جستجوی کار تازهای را آغاز کند.
-
تعلقات عاطفی و احساس عدم پشتیبانی: زنان در برخی موارد گلایه میکنند که پس از قطع همکاری در محل کار، پشتیبان قابل اعتمادی برای گفتوگو پیدا نمیکنند. این موضوع میتواند افسردگی را تشدید کند.
-
نگرانی از قضاوت جامعه: اگر زنی شغلش را از دست بدهد، گاهی اطرافیان تصور میکنند او انگیزه ندارد یا توانایی کافی نداشت. این قضاوتها، گاهی فرد را به انزوای بیشتر میکشاند.
ت) تفاوت واکنش مردان و زنان به افسردگی بیکاری
-
مردان: تمایل دارند گوشهگیر شوند یا بیتفاوتی از خود نشان دهند. گاهی هم پرخاشگری و خشم یا حتی افزایش مصرف دخانیات و الکل، نشانه پنهان افسردگی آنهاست.
-
زنان: بیشتر گریه، بیحالی، احساس پوچی و کماشتهایی را بروز میدهند. البته این الگوها قطعی نیست اما طبق آمار کلی، چنین گرایشهایی بیشتر دیده میشود.
ث) مرزبندی احتمالات جنسیتی
در مجموع، افسردگی ناشی از بیکاری تابع جنسیت خاصی نیست و زن و مرد به شکلهای گوناگون زجر میکشند. آنچه مهم است، فراهمکردن محیط همدلانه و جلوگیری از نصیحتهای سرزنشگر خواهد بود. هیچچیز به اندازه پذیرش احساسی، به فرد اجازه نمیدهد آرامتر به دنبال راهحل باشد.
ج) تشویق به گفتوگو و مشاوره مشترک
در صورت حضور همزمان زن و شوهر در موضوع بیکاری، ارزش دارد که از مشاور خانواده راهنمایی گرفته شود. کاری که دو طرف باید انجام دهند، حمایت عاطفی است. گاهی مرد شغل خود را از دست داده ولی زن درآمد جداگانه دارد. این وضعیت نباید باعث رابطه آشفته و احساس حقارت شود. برعکس، همراهی و همدلی میتواند افسردگی را کاهش دهد و تلاطم را زودتر تمام کند.
بیکاری و افسردگی در ایران
الف) جایگاه بیکاری در کشور
در جامعه ایران، افراد زیادی با نوسانات چرخ بازارکار مواجهاند. فارغالتحصیلانی که رشتههای تحصیلی گوناگون دارند اما لاجرم ناچارند به کارهای پارهوقت یا غیر دلخواه روی آورند. یا کسانی که پس از سالها تلاش، به خاطر رکود یا تعطیلی واحدهای تولیدی و خدماتی، بیکار میشوند. این موضوع باعث شیوع حس بدبینی و رکود روانی کارگران و کارمندان شده است.
ب) چالشهای اجتماعی ناشی از بیکاری
زمانی که سطح بیکاری بالا میرود، فردی که از کار کنار رفته، پیش چشم خود صدها متقاضی آماده میبیند که ممکن است جایگزین او شوند. این احتمال، استرس را بیشتر میکند و شخص تصور میکند شانس زیادی برای دوباره واردشدن به بازار ندارد.
پ) اثر بیکاری بر قشر جوان
-
رویابافی و برخورد با واقعیت: بسیاری از نوجوانان و جوانان ایرانی در زمان مدرسه، خود را در مشاغل پردرآمد و معتبر میبینند. اما بعد از ورود به فضای واقعی، با کمبود فرصت شغلی مواجه میشوند و سرخورده میگردند.
-
مشکلات ازدواج و استقلال مالی: تا وقتی که فرد در مسیر کاری مشخص قرار نگیرد، احتمالا در گرفتن تصمیم جدی برای ازدواج دچار تردید خواهد بود. این تردید و فشارهای سنتی از جانب خانواده و اجتماع، گاه به افسردگی تبدیل میشود.
-
تفاوت انتظارات خانوادگی: در برخی موارد، خانواده به فرزندان خود فشار میآورد که هر کاری را بپذیرند یا سرکوفت میزنند که «چرا مثل فلان شخص، نتوانستی کار پیدا کنی؟» اینگونه مقایسهها روحیه فرد بیکار را بیشتر از بین میبرد.
ت) ناهمخوانی میان رشته تحصیلی و نیاز بازار
در ایران، تفاوت بین رشتههای دانشگاهی و سطح جذب بازار گاه بسیار زیاد است. ممکن است کسی لیسانس یا فوقلیسانس بگیرد، اما در نهایت هیچ ارتباطی میان تخصصش و آنچه بازار میخواهد وجود نداشته باشد. گاهی این ناسازگاری، دوران بیکاری را طولانی میکند.
ث) شیوه برخورد اجتماعی و فرهنگی
در بسیاری از خانوادهها، داشتن شغل برای فرد مساوی است با جایگاه و احترام. وقتی کسی مدتی نتواند کار ثابت داشته باشد، شاهد نگاه سنگین اطرافیان میشود. این نوع نگرش، فرد را به حاشیه میراند و افسردگی را عمیقتر میکند. بنابراین اگر حمایتی هم صورت نگیرد، امید و انگیزه کاسته میشود.
ج) بحرانهای اقتصادی و تاثیر بر روان
در سالهای اخیر، تورم و رکود دورهای در ایران، شتاب بیشتری گرفته است. کارمندی که میتواند تنها یک حقوق دریافت کند، اگر همان را هم از دست دهد، دچار اضطراب و سردرگمی عمیقی میگردد. فرد نهتنها از عهده هزینههای زندگی برنمیآید، بلکه از آینده نیز هراس دارد. چنین فضایی زمینه شکلگیری افسردگی را مهیاتر میکند.
چ) برخی راهکارهای جامعهشناختی در ایران
-
تشویق به مهارتآموزی زودهنگام: اگر بتوان در مقاطع دانشآموزی یا دانشجویی، مهارتهای فنی و کاربردی یاد گرفت، ریسک بیکاری کمتر میشود.
-
توسعه ارتباطات: سادهترین روش برای بالا بردن شانس کاریابی، گسترش روابط و تعامل با گروههای شغلی مختلف است. کسی که دامنه دوستان و آشنایان وسیعی دارد، احتمال دارد زودتر به فرصتهای جدید هدایت شود.
-
حمایتهای خانوادگی: در دوره بیکاری، پشتیبانی مالی و عاطفی خانواده نقش بسزایی دارد. کاهش سرزنش و مقایسههای تحقیر کننده میتواند مانع اُفت روحی گردد.
-
مشارکت در فعالیتهای اجتماعی: برخی انجمنها، دورههای آزاد دارند که افراد بیکار میتوانند در آنجا حضور یابند و تخصص خود را شناسانده یا مهارتهای تازه یاد بگیرند. چنین فضاهایی به خروج از انزوا کمک شایانی میکند.
چگونه به شیوههای سالم از افسردگی بیکاری عبور کنیم؟
الف) ساختار برنامه روزانه
در دوران بیکاری، ممکن است فرد وسوسه شود که روز را بیبرنامه سپری کند؛ ولی این کار، وضعیت روحی را خرابتر میکند. بهتر است یک جدول زمانی ساده برای صبح، ظهر و عصر تنظیم گردد. ساعتی برای بیدارشدن، ساعتی برای مطالعه آموزشهای فنی یا مرور آگهیهای شغلی، زمانی برای تحرک جسمی و... . این ساختار روزمره، مانع نشخوار فکری بیشازحد میشود.
ب) واقعبینی و هدفگذاری قابلدستیابی
اگر کسی بهطور ناگهانی شغل پیشین خود را کنار بگذارد، شاید در ذهنش تنها کارهای رویایی را تصور کند. ولی بهتر است گام اول، فکرکردن به فرصتهای شغلی معمولی باشد. داشتن هدفهای کوچک و قابلدستیابی آثار مثبت زیادی بر روان دارد. زمانی که فرد بتواند حتی یک دستاورد خیلی کم را رقم بزند، حس کرختی و بیحاصلی در او کاهش مییابد و همچنین عزتنفسش بیشتر خواهد شد.
پ) فعالماندن اجتماعی
-
شرکت در دورهمیهای مفید: تنها نشستن در خانه، ممکن است تیشه به ریشه اعتماد بهنفس بزند. درعوض، حضور در جلسات دوستانه یا انجمنهای فرهنگی-ورزشی میتواند روحیه را برگرداند. در ایران، حتی تنوعی از کلاسها و دورهای کوتاه وجود دارد که فرد ضمن یادگیری یک هنر، ذهنش را هم امیدوار نگهمیدارد.
-
تعامل در فضای مجازی: شبکههای اجتماعی، کارکرد دوگانه دارند. اگر تمام وقت را صرف مقایسه خود با زندگی لوکس دیگران کنیم، افسردگیمان عمیقتر میشود. ولی چنانچه از فضای آنلاین با هدف تبادل اطلاعات حرفهای یا یافتن بازارهای کاری جدید استفاده کنیم، گامی مثبت برداشتهایم.
-
ارتباط تلفنی و گفتوگو: گاهی یک تماس تلفنی صمیمی با دوستی که او هم بیکاری را پشت سر گذاشته یا درحال طی دورهای مشابه است، راهی برای همیاری خواهد بود.
ت) خلاقیت در پیدا کردن شغل
گاهی فرد میتواند از صفر شروع کند و در حوزهای متفاوت فعالیت کند؛ مثلا اگر همیشه کارمند بوده، الان به راهاندازی یک خدمات خانگی یا یادگیری یک مهارت فنی فکر کند. این خلاقیت، حس پوچی را کمتر میکند و ممکن است موقعیتی تازه بسازد. تمرکز بر مهارتهای شخصی یا کارهای آزاد (فریلنسینگ) هم میتواند قدمی برای درآمدزایی باشد.
ث) کاهش افکار منفی
-
جایگزینکردن جملههای مثبت: زمانی که ذهن میگوید «من دیگر فایدهای ندارم»، بهتر است واکنش نشان بدهیم: «من موقتا در شرایط بدون درآمد هستم، اما تواناییهایی دارم که به کار جدید منجر خواهد شد.»
-
دوری از افراد منفیباف: کسانی که مدام بیان میکنند «اوضاع اقتصادی خراب است، پس آیندهای در کار نیست»، میتوانند حال فرد را بدتر کنند. بهتر است خیلی محدودتر با چنین افرادی گفتوگو شود تا ذهن درگیر ناامیدی نشود.
-
تمرین قدردانی: فکرکردن به داشتهها و نکتههای مثبتی که هنوز در زندگی هست، انسان را مقداری امیدوار میکند. یادآوری سخاوتمندی یک دوست یا حمایت عاطفیِ والدین، نمونهای از این موارد است که احساس خوشایندی به فرد میدهد.
ج) مدیریت مالی برای کاهش فشار
-
** لیست مخارج و درآمدهای احتمالی**: هنگام بیکاری، بهتر است هزینههای غیرضروری را مشخص کنیم و بودجه را منطقی کاهش دهیم.
-
حمایت نسبی از سوی خانواده یا دوستان: اگر قرض و وامی دریافت میکنید، حتما روشی صریح و سالم برای بازپرداخت در آینده درنظر گیرید تا استرس بیشتری به وجود نیاید.
-
مدیریت حسابشده: خرجهای روزمره را یادداشت کنید. حتی اگر خیلی اندک باشد، روند روزانه هزینهها را به شما نشان میدهد. این کار باعث میشود از هزینههای اضافی آگاه شویم و احساس کنترل مالی بیشتری داشته باشیم.
چ) مراقبت از جسم
نباید فراموش کرد که سلامت روان و جسم به هم پیوستهاند. ورزش سبک مانند پیادهروی، دوچرخهسواری در پارک یا حرکات کششی داخل منزل، باعث ترشح هورمونهای شادیآور میشود. اگر فرد تمام روز را بیتحرک در خانه بگذراند، علاوه بر تحلیل جسمی، تشویشهای ذهنی هم تشدید خواهند شد.
ح) گفتوگو با متخصص
اگر روشهای سادهتر، پاسخگو نبود یا افسردگی شدیدتر شد، مشورت با روانشناس ضرورت دارد. گاهی اوقات لازم است چند جلسه رواندرمانی انجام شود تا فرد بتواند حس مفیدبودن و قدرت حلمسئله را دوباره بازیابد. برخی افراد از رفتن نزد متخصص خجالت میکشند یا هزینه را بهانه میکنند؛ اما باید دانست که سلامتی روان بسیار گرانبهاست و دربرابر هزینههای دیگر اولویت دارد.
خ) واقعیتگرایی
در شرایط دشوار اقتصادی، نباید از خود انتظار داشت در مدت بسیار کوتاه، همه چیز عالی شود. باید برای رسیدن به کاری دلخواه، احتمالا مدتی صبر کرد. مهم است که فرد بداند بیکاری میتواند موقت باشد و بسیاری از آدمها در جهان چنین بحرانی را پشت سر گذاشتهاند. با پذیرش واقعیت، قدمهای تدریجی برداشته میشود.
د) ابعاد معنوی یا روحی
برخی افراد با دعا، مدیتیشن، عمل به باورهای معنوی یا خواندن کتابهای الهامبخش، به تسکین دلخوری ذهنی میپردازند. این رویکردها، اگر در حد اعتدال باشد، به ایجاد آرامش درونی و امید کمک میکند. گشودن دریچهای به ایمان یا سپردن نگرانیها به مسیری فراتر از مادیات، گاهی مثل سوخت اضافه برای روحیه عمل میکند.
سخن پایانی
بیکاری و از دست دادن شغل، بحرانی است که گاهی هر کسی را در برههای از عمر درگیر میکند. مشکل اصلی آنجاست که این فقدان، تنها یک مسئله مالی نیست، بلکه ابعاد عمیق روحی و عاطفی دارد. انسان از محیط کارش فقط پول نمیگیرد، بلکه دوستی، احساس امنیت و هویت هم میخواهد. وقتی بهصورت ناگهانی این پیوند گسسته میشود یا فرد خود خواهان تغییر است و هنوز جایگزینی نیافته، موجی از غم و اضطراب ایجاد میگردد.
آگاهی از نشانههای افسردگی پس از بیکار شدن، نخستین گام برای پیشگیری از پیامدهای عمیقتر است. اگر حس میکنید مدتهاست دچار دلمردگی شدهاید، دست از کوشش احتمالا کشیدهاید یا فکر میکنید «من طرد شده و بیفایدهام»، وقت آن رسیده بهطورجدی به خودتان یاری بدهید:
-
برنامهریزی مجدد و هدفگذاری ساده
-
تماس با روانشناس یا همفکری با دوستی همدل
-
تلاش در یافتن راههای تازه در بازار کار یا تکمیل مهارتها
-
بالا بردن تحرک جسمی و رسیدگی به خوراک سالم
در هر صورت، مراحل افسردگی بیکاری، اغلب گذرا خواهد بود، بهشرط آنکه فرد تسلیم نشود و روشهای زیرکانهای را در پیش بگیرد. قرار نیست شب بخوابیم و صبح بیدار شویم و همه چیز درست شده باشد، ولی انرژی درونی انسان همواره امکان ایجاد تغییری هرچند کوچک را دارد. آنچه اهمیت دارد، قدمهای روزانه و پشتکار در ایجاد مسیر نو است.
امید است این مقاله، روزنهای برای شناخت بهتر اوضاع روانی و یافتن راهکارهای کارآمد در دوران بیکاری باشد. حتی اگر هنوز وضعیت کاری مشخص ندارید، باور داشته باشید که در صورت استفاده از منابع درونی، همکاری با نزدیکان، پرداختن به مهارتهای مفید و رسیدگی به بهداشت روان، میتوانید از این چالش عبور کنید. این شرایط، اگرچه دشوار است، اما گاهی فرصتی میشود برای رشد و خودشناسی بیشتر.